!من زهرا هستم: with Zahra Bahrami & Mohammad Nazarpoor

12 دقیقه بخوانید

ایرانِ امروز، در شرایط سیاسی ناپایداری به سر می‌برد؛ شرایطی که «زن بودن» را در مقام پرسش جدی قرار داده است. دوچرخه‌سواری زنان، به‌خصوص در سال‌های اخیر، یکی از چالش‌های سیاسی مناقشه برانگیز در زمینه‌ای است که ما در آن زندگی می‌کنیم. حق دوچرخه‌سواری برای زنان صرفاً حق انتخاب وسیله حمل‌ونقل نیست، بلکه حق آزادی، استقلال، بیان هویت خود و بودن در صحنه شهری است. در روایت پیش رو، زهرا مادربزرگی است که از هشت سال قبل دوچرخه‌سواری را دوباره آغاز کرده و امروز یکی از سرگروه‌های ترویج‌دهنده دوچرخه‌سواری در تهران و یکی از زنان تأثیرگذار در تقویت زیرساخت‌های انسانی و اجتماعی این حوزه است. داستان او، داستان انگیزه‌ها، باورها، امیدها و توانستن‌ها به‌واسطه دوچرخه است.

تهران مانند بسیاری از شهرهای ایران، یک شهر خودرو‌محور است؛ بااینکه در حافظه جمعی بسیاری از ایرانی‌ها دوچرخه حضور پررنگی دارد اما با ورود شهرسازیِ خودرو محور، فرهنگ اتومبیل در اکثر شهرهای ایران گسترده شده است. در این شرایط، دوچرخه صرفاً وسیله بازی کودکی و یا وسیله‌ای ورزشی و تفریحی  تلقی می‌شود و با فرارسیدن دوران جوانی، سرنوشتش عمدتاً تبعید به انباری‌ها است. اما برای زهرا داستان کمی متفاوت بود.

 «من خیلی زود ازدواج کردم؛ 12 سالگی. قبل از اینکه ازدواج کنم، هرروز دوچرخه‌سواری می‌کردم. شوهرم که اون زمان دوست برادرم بود، با هم سرکار می‌رفتن و من رو روی دوچرخه می‌دید که پرانرژی رکاب می‌زنم. یکی از خاطرات همسرم دوچرخه‌سواری من پیش از ازدواجه. اولین بار من رو روی زین دیده بود و در حال رکاب زدن!». 

زهرا تمام دوران کودکی‌اش را با دوچرخه گذرانده بود و در ابتدای نوجوانی، مسیر زندگی‌اش عوض شد؛ مسیری که می‌بایست برای طی کردن آن از دوچرخه پیاده می‌شد، مسیری جدیدی که دیگر نمی‌توانست آن را رکاب بزند.

 «وقتی ازدواج کردم دیگه همسرم اجازه نداد دوچرخه‌سواری کنم؛ مثل خیلی‌های دیگه دوچرخه رو بردیم توی انباری. برای من خیلی سخت بود، سن کمی هم داشتم و سخت بود که از دوچرخه‌ام جدا بشم. بعد از اون، تمام این سال‌ها همش به یاد خاطرات دوچرخه و دوچرخه‌سواری دوران کودکی‌ایم بودم… اون دوچرخه‌ای که ازم گرفته شده بود».

کودکی اکثر ما با دوچرخه پیوند خورده است؛ دوچرخه ابزاری بود که با آن دنیای کودکی‌مان فراخ‌تر می‌شد، وسیله‌ای که با آن می‌توانستیم از خانه دور و دورتر شویم تا بفهمیم خارج از مختصات کوچه چه می‌گذرد. دوچرخه‌ها این امکان و جرئت را به ما می‌دادند تا از دکان سر کوچه‌مان، که مرزهای جهان ما را مشخص می‌کرد، فراتر برویم تا با این کار دنیای درون‌محله‌ای‌مان را گسترش دهیم. اما اکثر ما جایی در میان نوجوانی‌مان از دوچرخه‌هایمان جدا شدیم؛ ازدواج زهرا گسستی با زیست جهان دوچرخه‌سواری‌اش ایجاد کرد. سال‌ها گذشت تا دوباره دوچرخه را در جایی، لابه‌لای زندگی روزمره‌اش پیدا کند. 

«تا 8 سال پیش ورزشکار بودم و ورزش بدن‌سازی می‌کردم، تا اینکه آسیب دیدم. افسردگی گرفته بودم، نمی‌تونستم خونه بشینم. وقتی می‌دیدم خانم‌ها ورزش می‌کنند یا در تلویزیون برنامه ورزشی می‌دیدم، ناخودآگاه گریه می‌کردم. دکتر گفت تنها می تونی پیاده‌روی سبک بکنی؛ منم رفتم پارک آموزش ترافیک محله و پیاده‌روی شروع کردم. کمکم خانم‌های دیگر رو هم، دوستان و همسایه‌ها، با خودم همراه کردم و گروهی پیاده‌روی می‌کردیم».

رجوع دوباره به دوچرخه در دوران جوانی یا میان‌سالی همیشه با شک و تردید همراه است؛ سؤالاتی که ساختار ذهنی افراد را شکل داده‌اند و بسیاری از آن‌ها موانعی ذهنی برای استفاده دوباره از دوچرخه‌اند. در زمینه فرهنگی و اجتماعی شهری چون تهران، مهم‌ترین سؤالی که در ذهن زنان وجود دارد این است که«آیا خانم‌ها هم می‌توانند سوار دوچرخه شوند؟» سؤالی که برای زهرا هم شکل گرفت، زمانی که پس از سال‌ها دوباره با دوچرخه مواجه شد

«یک روز خانه دوچرخه رو در پارک آموزش ترافیک دیدم و گفتم :وای دوچرخه! پرسیدم: خانم‌ها هم می تونن سوار شن؟ متصدی گفت:البته! از فرداش به دوستانم گفتم من به‌جای پیاده‌روی دوچرخه‌سواری می‌کنم. هرروز در پارک دوچرخه‌سواری کردم.  آقای آزاده دل( که بعداً فهمیدم مسئول آموزش ترافیک پارک است) را اونجا می‌دیدم که همیشه با یک لبخند تشویقم می‌کرد. براشون عجیب بود که من چقدر خوب دوچرخه‌سواری می‌کنم…یک روز گفتن: می‌خواهیم گروه دوچرخه‌سواری تشکیل دهیم. گفتم: گروه چرا؟ فهمیدم می‌خواهند گروهی از دوچرخه‌سواران زن تشکیل بدن. ابتدا باید خانم‌ها آموزش دوچرخه‌سواری می‌دیدند و بعد هم یاد می‌گرفتند که برای سفرهای کوتاه مثل خرید کردن از دوچرخه استفاده کنند. قرار شد من هم کمک کنم تا به زنان دیگر دوچرخه‌سواری یاد بدم. بعد از اون هرروز در پارک تمرین می‌کردیم».

دوچرخه به زهرا کمک کرد تا دوباره خودش را پیدا کند و امیدوار شد بتواند این حس را به زنان دیگر هم منتقل کند. وقتی یک زن سوار دوچرخه می‌شود نظم فضایی موجود را به چالش می‌کشد؛ وقتی یک گروه از زنان دوچرخه‌سواری کنند، نظم موجود را وارونه می‌کنند و مناسبات صلب جنسیتی را برای دقایقی به هم می‌ریزد. اما دوچرخه‌سواری در فضای محدود یک پارک آموزش ترافیک با دوچرخه‌سواری در شهر متفاوت است. سیاست‌های حاکم در طی دهه‌ها در ایران، تمایل داشته است فعالیت‌های زنان را محدود به فضاهای سرپوشیده و یا پارک‌های شهری بکند تا از او یک ابژه غیرقابل رؤیت در شهر بسازد. اما دوچرخه‌سواری زن در فضاهای عمومی، به معنی رؤیت‌پذیر شدن آن‌ها در صحنه نمایش شهری است و این می‌تواند به‌مثابه یک کنش تاکتیکی، استراتژی‌های فضایی-جنسیتی موجود را به چالش بکشد. برای زهرا اولین روزی که تصمیم گرفت با دوچرخه در شهر حرکت کند، تجربه‌ای توأمان ترسناک و لذت‌بخش بود. هر نیرویی که به‌واسطه ماهیچه هاش به پدال وارد می‌کرد، تلاشی بود برای «بودن و به‌حساب آمدن در فضا».

«بعد از چند وقت گفتن دوچرخه‌ها رو بهتون امانت می‌دیم که باهاشون برید خونه و روزمره ازشون استفاده کنید. اولش خیلی می‌ترسیدم که با دوچرخه بیام داخل شهر و رکاب بزنم. اما انگیزه بالایی داشتم که نشون بدم می تونم این کار رو انجام بدم. تصمیم گرفتم و یک روز که برای تمرین اومده بودیم پارک آموزش ترافیک، با دوچرخه برگشتم خونه! هم کمی ترسناک بود و هم خیلی لذت‌بخش. همسرم خیلی مخالفت کرد. اولین مبارزه‌ام با همسرم و خانواده‌ام بود! خانواده مادرم بسیار مذهبی هستند. مادرم می‌گفت: زهرا فامیل تو رو در حین دوچرخه‌سواری نبینند!» 

دوچرخه‌سواری زنان در جامعه ایران بیش‌تر از آنکه در واقعیت یک مسئله مذهبی باشد، یک مسئله سیاسی-عرفی است. بااینکه نه ازنظر دینی و نه ازنظر قانونی، منع جدی برای دوچرخه‌سواری زنان وجود ندارد اما بنا به جهت‌گیری‌های سیاسی و ایدئولوژیک مخالفت‌ها و موانع زیادی در برابر آن صورت گرفته است. این نوع مخالفت‌ها در شهرهای مذهبی ایران به‌مراتب بیشتر بوده است. در شهر مشهد، استفاده خانم‌ها از دوچرخه‌های اشتراکی به از چند سال ممنوع شد و آن‌ها دیگر نتوانستند از این دوچرخه‌ها استفاده کنند. باوجوداین شرایطی که سعی می‌کند در مسیر حرکت زنان سنگ‌اندازی کند، تعداد بسیار زیادی از زنان در شهرهای مختلف از دوچرخه برای جابه‌جایی‌های روزمره خود استفاده می‌کنند و آن را چیزی بیش از یک وسیله حمل‌ونقلی می‌بینند، چیزی برای بیانِ خود و به چالش کشیدن مناسبات جنسیتی.

از طرفی، دوچرخه‌سواری در تهران صرفاً مقابله با فضای کم ایمن و خودرو محور خیابان‌های آن نیست، بلکه مبارزه با ذهنیت‌ها و باورهای غلط نیز هست. مخصوصاً اگر زن باشی، این جنگ با ذهنیت‌های جنسیت زده و انبوهی از پیش‌فرض‌های غلط نیز همراه می‌شود. مقاومت و مبارزه‌ای که از کوچک‌ترین مقیاس زندگی روزمره آغاز می‌شود و در ساحتی وسیع‌تر می‌تواند یک شهر را به هم بریزد و دگرگون کند.

«چند وقت بعد اتفاقاً پسرعمو مادرم رو در پارک آموزش دیدم. اون هم دوچرخه‌سوار بود! وقتی من رو دید با لبخند گفت: زهرا! شهر رو به هم ریختی! دوچرخه‌سوار شدی؟! اون روز از روزنامه همشهری اومده بودند از فعالیت دوچرخه‌سوارها گزارش تهیه کنند. من و پسرعمو مادرم با اونها صحبت کردیم و عکس و گزارش ما رو روزنامه چاپ کرد. تیتر آن هم این بود: «الگوی خوب محله». چند روز بعد وقتی فامیل در سالن بزرگی برای افطاری جمع شده بودیم؛ خانم توکلی، همسر پسرعمو مادرم، من رو صدا کرد و برد بالای سن و دست من رو گرفت و به همه فامیل گفت: ما به زهرا افتخار می‌کنیم. زهرا باعث افتخار همه ماست. مادرم و همسرم اونجا خیلی خوشحال شدند؛ چون همیشه از واکنش فامیل به دوچرخه‌سواری من می‌ترسیدند و نگران بودند. اتفاقا پسرعمو مادرم اولین عضو گروهم شد! گروهی که بعدها صدها نفر شدند و چند گروه از درون آن در محله‌های مختلف تهران تشکیل شد. یک روز تعداد زیادی از فامیل هامون رو سوار اتوبوس کردم و برای آموزش دوچرخه‌سواری آوردم پارک آموزش ترافیک. خیلی از اونها بعداً دوچرخه خریدند و الان دوچرخه‌سوارند».

ایمان به زیست جهان دوچرخه‌سواری و انگیزه بالای زهرا برای اینکه زنان دیگر را همراه خود کند، باعث شد فردی تأثیرگذار در آموزش و ترغیب دیگران برای استفاده از دوچرخه در زندگی روزمره‌شان شود. وقتی سوار دوچرخه‌ای انگار حرف‌هایت به دل می‌نشینند و تأثیرشان چند برابر می‌شوند. زهرا می‌خواست ذهنیت‌ها را تغییر دهد، ذهنیت‌هایی که بتوانند شهر را دگرگون کنند.

«گروهم هرروز بزرگ‌تر و بزرگ‌تر شد، نوه هام رو هم دوچرخه‌سوار کردم تا از کودکی یاد بگیرند دوچرخه چه مزایایی دارد. یک گروه هم از مادربزرگ‌ها و پدربزرگ‌ها تشکیل دادیم که حدود 20 نفر شدند. خانم‌های جوان وقتی میان و می‌بینند بزرگ‌ترها چه راحت دوچرخه‌سواری می‌کنند، انگیزه می‌گیرند، ترسشون کم میشه. گاهی به خانم‌های جوان که میان میگم: نگاه کنید مادربزرگ‌ها دارند رکاب می‌زنند! یاد بگیرید! با گروه در شهر رکاب می‌زدیم و در برنامه‌های مختلف ترویج فرهنگ دوچرخه‌سواری شرکت می‌کردیم.»

 

دوچرخه ابزاری به‌ظاهر ساده اما پدیده‌ای پیچیده و درهم‌تنیده با جنبه‌های فرهنگی، اجتماعی، سیاسی و محیطی یک بستر مشخص است. برای کسی که در تهران دوچرخه‌سواری می‌کند، دوچرخه وسیله برای دگرگونی تجربه شهری و ابزاری برای بیانِ شهروندی است. وقتی زن باشی، حتی چیزی به‌مراتب بیش از این است؛ ابزاری رهایی‌بخش برای دگرگونی فضای زندگی و دوچرخه‌سواری کنشی برای بازنمایی توانستن و تغییر دادن ساختارهای هژمونیک از پایین.

«دوچرخه سواری فواید غیرمستقیم زیادی برای زنان داره؛ برامون خیلی مهمه که به‌عنوان یک زن نشون بدیم که مستقل هستیم و می‌تونیم تأثیرگذار باشیم و جامعه را تغییر دهیم. خیلی از زن‌هایی که بهشون آموزش دادم، می‌گفتن که «تو ذهنیت ما رو عوض کردی!». آموزش فنی خیلی مهم نبود، بیشتر تغییر ذهنیت خانم‌ها مهم بود تا خودشون رو بیشتر از قبل باور کنند. این رو در برگه‌های عضویت یا در اینستاگرام هم بهم گفتن. من با دوچرخه به رفتار خانوادگی شون کمک می‌کنم. خیلی از خانم‌ها نقش تأثیرگذاری در روابط خانوادگی نداشتند، ولی بعدازاینکه دوچرخه‌سوار شدند، بسیار تغییر کردند. به یکی از خانم‌ها که برای آموزش اومده بود گفتم: ببین تو هیچ‌وقت نخواستی حقت رو به‌عنوان یک زن بگیری! همیشه مطیع بودی! الآن وقتشه که به بدنت و به پاهات دستور بدی! به پاهات بگو به پدال فشار بیارن! به پاهاش ضربه می‌زدم و می‌گفتم یالا بهشون دستور بده…دستور بده حرکت کنند!…بعد از چند وقت همسرش بهش گفت: تو چقدر تغییر کردی! خیلی مطالبه گر شدی! اینجا بود که زندگی و روابط خانوادگی‌اش عوض شد.»

در جامعه‌ای که حق زن به‌عنوان یکی از مسائل بحث‌برانگیز مطرح است، دوچرخه‌سواری می‌تواند شیوه‌ای برای به چالش کشیدن گفتمان غالب باشد. آزادی حرکت و استقلال که دوچرخه‌سواری می‌سازد، می‌تواند تأثیرات متنوعی در ابعاد خرد زندگی روزمره آن‌ها و تغییرات گسترده‌ای در ساختارهای جنسیت‌زده جامعه و ساختارهای محیطی داشته باشد. زهرا تلاش می‌کند زیرساخت‌های انسانی دوچرخه‌سواری را به‌واسطه حمایت از زنان دوچرخه‌سوار، تقویت و دوچرخه را به‌عنوان یک وسیله قدرتمند برای آزادی در تجربه زنانه از شهر و نیرویی دگرگون‌کننده برای شهر بازنمایی کند.

«دوچرخه می‌تونه زندگی رو عوض کنه… مخصوصاً زندگی زنان در جامعه ما رو. من خودم در خانه محدود بودم اما از وقتی دوچرخه‌سواری می‌کنم، احساس آزادی دارم و خانواده‌ام روی من حساب باز می‌کنن. دخترم می‌گوید: بهت افتخار می‌کنم… دامادم می‌گوید: تو را باور دارم… مادرم امور بانکی‌اش را به من می‌سپاره… جایی که چند مرد بودند نمی‌توانستم با اعتمادبه‌نفس صحبت کنم… اما الآن اعتمادبه‌نفس بالایی دارم و بسیاری از اعضای گروهم مرد هستند و به‌راحتی می‌توانم گروهم را مدیریت کنم. دوچرخه از من زهرای قوی‌ای ساخت و کیفیت ارتباطاتم رو بهبود بخشید. اون الآن بخشی از هویت منه؛ من زهرا هستم؛ نه صرفاً یک دوچرخه سوار.»

 

All Images: Mohammad Nazarpoor